دیدین بعضی وقتا ادم اینقدرررر تشنه ی راهکاره که مثلا هرچی جلوش سبز بشه رو یه نشونه میبینه

بعد متوجه میشه که هیچ چیزی رویایی و خاص نبود اون فقط یه اتفاق ساده بود که ما واسه خودمون بزرگش کردیم

مثل این فالگوشا هست یه مدل فاله هرچی شنیدی یه نشونه بگیر بعضی وقتا خودمون بعدا که فکر میکنیم خندمون میگیره

مثلا یه بار تو سن ده دوازده سالگی یا یه سنی که یادمه خیلیییی کوچیکم بودم و اینترنتا هنوز دیال اپ بود من خیلیییی در به در یه راهکار بودم

اتفاقی گوشی یه بزرگتر از خودم افتاد تو دستم و یه پیام اومد

نوشته بود برو اینستاگرام اونجا پیدا میشه

منم فکر کردم کلید گنج پیدا کردم

اینقدر اون زمان اینستاگرام نبود که یادمه به هر دری میزدم نمیفهمیدم اینستاگرام چیه بیخیال کلید گنج شدم

بعد سالها سال فهمیدم اونی که به اون بزرگتر پیام داده بود یه دوست پسر خارج رفته بوده که تو یاهو چت از بزرگتری که گوشیش افتاده بود دست من خواسته بره اپلیکیشن اینستا رو نصب کنه اون موقع اینستا اصلا خیلی نبود و اگه ام بود من تاحالا نشنیده بودم

فقط دو سه ساعتی ذوق مرگ کلید گنج هی میگشتم ببینم اینستا چیه که من باید برم اونجا پیداش کنم

یه چنین اتفاقیم دیشب افتاد

بعد کلی نا امیدی چه کنم چه کنم دیگه دیدم راه واسه مدیریت زمان پیدا نمیکنم

حالا اینکه چرا زمان شده بود اژدهای زندگیه من بماند

و چرا من همش عقب میوفتادم از کارام و این به چه کنم چه کنم نداخته بودم و حاضر نبودم دیگه حتی یکی از کرامو کم کند هم بماند

رفتم به استاد پیام دادم که استاد من واقعا نمیرسم و ازین حرفا

استاد هم که حسابی دلش به حال من سوخت

گفتش برو فیلم پاندا گ فو کار یک رو ببین و تمام نکاتش رو بنویس درست میشه

من با فرهنگ بیست درصدیم که تا حالا تو عمرم تلویزیون و فیلم و کارتون ندیدم فکر میکردم لاید یه ویدیو اموزشی انگیزشیه خاصیه

اینقدر فکر میکردم انگیزشیه خاصه که رفتم از لیدر حسینی که معمولا فیلمای انگیزشیه خاص رو تو گروهشون دارن پرسیدم شما پاندا گ فو کار دارین

گفت مه این یه قلمو ندارم 

بعد به طیبه گفتم استادم گفته بشین پاندا گ فو کار ببین

گفت ا اره من دیدم مهدی داره ( مهدی یه پسر بچه 10 دوازده ساله بود )

منو بگی یه ذره حس کردم سر کارم

رفتم دانلود کردم و گفتم حلا شاید یه چیزی توش باشه دیگه

فیلمو دانلود کردم و نشستم به دیدن هرچی سعی میکردم دقیق بنویسم چیزی واسه نوشتن نبود

البته بماند که رویاهای من شبیه تایلانگ بود و توان من اندازه همون پاندا و ادمای دور و برم هم همه از جنس اون 5 تا اعجوبه

ولی چیزی جز یک کلمه به عنوان درس پیدا نکردم

و اونم

کلمه ای به اسم

باور .

و شاید یک نفر باید در دلمان را باز کند و تمام خزعولات را شبیه د راوردن دل ماهی در بیاره و باور رو بکاره توش اب بریزه . تا یه روزی سبز بشه .

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

. Bobby Jessica مرکز تدریس و آموزش خصوصی زبان های خارجی نداي غديريان بسم الله الرحمن رحیم عشق بچه نرم افزارهای قرآنی راشد نگاه معرف