ساره جانم 

امروز پیغام تو را دریافت کردم 

امروز بی قراری هایت بی تابی هایت به دستم رسید 

امروز پای به پای تو بی انکه بدانی رنج کشیدم و درد کشیدم و زجر کشیدم 

امروز نمیدانم در گذشته ی خودم غرق شدم یا حال و احوال تو اما زندگی ساکن ساکن بود و تو یک تصویر ثابت شده بودی گوشه ی زندگیم 

امروز با تمام وجودم میدیدم که در باتلاق گیر افتاده ی اما برای نجاتت هیچ کاری از دستم ساخته نبود 

جز دعا دعا کردن جز اینکه امیدم به این باشد که خودت گلیمت را از این باتلاق لعنتی بیرون می کشی کاری نکردم

حتی نزدیکت هم نشدم 

از یک طرف نگران بودم فکر کنی من میتوانم تو را نجات دهم و از دست و پا زدن دست بکشی و میدانستم گه جز خودت کسی از پس این کار بر نمی اید 

از طرف دیگر نگران بودم فکر کنی من هم مثل دیگران بیشتر از قبل غرفت میکنم و می دانستم که حداقل میتوانم به تو چگونه دست و پا زدن را یاد دهم 

پس نزدیکت نشدم  اما چشم به راهت نشسته ام تا هر بار لب تر کردی به کمک و یا نگاهم کردی جانانه دریابمت .

ساره جان من اسمان را در قلب تو دیده ام 

اما این اسمان را یک ذهن کثیف پر از گرد و غبار کرده است 

من دل ا سمانیت را دوست دارم  .

امیدوارم یکم اسفند ماه یکی از همین سالهای پیش رویمان زندگینامه ات را ورق بزنم و پا به پای زندگی نامه ات اشک بریزم اشک ناراحتی و شک شادی 

 

 

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مطالب عشقولانه نکات نگهداری فرش مطالب عمومی Tanya قیمت طلا و ارز سئو سایت آموزش طراحی سایت|آموزش سئو و زبان برنامه نویسی جاروی مرکزی معرفی کالا قندون