روزنوشت 4 بهمن 

 

ازینکه اعتماد به نفس داشته باشم همیشه می ترسم 

یعنی کلا بزار یه چیزی بگم متوجه نشی . لاکچری میگم ولی برو یه تقلب بزن تو گوگل تهشو در بیار . اقا  من طرحواره ی  معیار های سختگیرانم امتیازش حدودا 46 میشه تو تستا میدونی که این یعنی چی . یعنی الهیییی بمیرم برای خودم . 

 

یه قسمتی از زندگیم که خیلی منو میترسوند و دایما تو ذهنم این حرفا میومد  که بابا دختر نکنه الکی اعتماد به نفس داری اخه تو چرا باید اینقدر مورد تمجید قرار بگیری اخه نه بابا دختر اینا شانسیه اینقدر سر خودت معطل نباش . تو هم مثل اونایی هیچیتم از اونا سر تر نیست فقط تو شانست میگه هربار هرچی به این خانم بشیری میگی گوش میده . ، کتابخونه رفتنام بود 

تو کتابخونه ای که معمولا هر وقت فرصت بکنم میرم کارهامو اونجا انجام میدم چون توی خونه خوابم میگیره ، کلی بچه ی کنکوری دهه هشتادی هستن و سر جمع با خودم سه چهار نفر سنمون بالاست . 

بعد این کتابخونه طرح شبانه نداشت یعنی خانم بشیری به علت ثبت نام کم کنسلش کرده بود .

از وقتی که من رفتم تمام نقد ها مثل چرا نمازخونه موکت نداره چرا کلید نمازخونه رو نمیدین چرا طرح شبانه نیست چرا فلان رو هرکدومو به یه راهکاری حل میکردم . کلا شده بودم رابط بین بچه ها و خانم بشیری 

حالا نمیدونم چرا همه از خانم بشیری بدشون میومد ولی به نظر من یه مسیول کتابخونه ی عالی بود

مثلا امروز من رفتم کتابخونه و کلی بار دستم در رو به مکافات باز کردم و دیدم هوووف طبق معمول یکی نشسته جای من روی میزم . با خودم گفتم خب وسایل منو مگه روی میز ندیده که نشسته اونجا رفتم جلو دیدم ای وای وسایلم نیست . حالا وسایل خاصی نبود لیوان وچایی و اجیل و سینی و دستمال و دمپایی و اینجور اامات کتابخونه بود .

برگشتم ددم یکی از همون بچه های دهه هشتادی کنکوری دست و صورتشوو شسته بود داشت میومد تو ازش پرسیدم وسایلا رو جمع کردن ؟؟؟

گفت اره 

همرو ریختن تو بازیافت 

کفتم ا یعنی چی چرا اخه؟ من الان میرم به خانم بشیری میگم 

گفت نه نرو فایده نداره از من میشنوی نرو من الان پاییین بودم کلی بحث کردم باهاش .

همینجور که داشت حرف میزد تازه فهمیدم بنده خدا صورتشو نشسته بود گریه کرده بود هی یه ذره بغلش کردم گفتم بابا گربه نکن بشیری کیه خه که تو بخوای براش اشک بریزی و چیزی نشده که مگه چیزی گفتن ؟ 

گفت به من میگه نرو تو حیاط با تلفن حرف بزن 

کفتن خب بابا بنده خدا راست میگه اینجا بدیش اینه مکان استراحت واسه خانما نداره تو بری تو حیاط حرف بزنی درواقع رفتی تو محل استراحت پسرا حرف زدی و کاملا هم دید دارن از بیرون خیلی قشنگ نیست 

میگفت یعنی  چی کرم باید از خود درخت باشه من سر و سنگینم من بابام کاری ندره بهم . 

اقا خلاصه این دوزاریش نمیوفتاد . خداییش ربطی نداشت به سنگینی و سبکی مثل این میموند فضای اونجا که یکی تو دانشگاه بره تو بوفه پسرا بشینه غذا بخوره . 

خلاصه گفت محلت نمیذاره و عصبانیه نرو 

حالا منو بگی مونده بودم که یعنی من برم وسایلمو از تو بازیافت بردارم یعنی چی  و رفتم پایین 

سلام کردم و یه دوهزاریم قرار بود ببرم براشون دادم بهشون و گفتم خانم بشیری وسایل ما رو ریختین تو سطل ؟

یکم مکث کرد و انگار جساب برده باشه گفت نه تو قفسه هاست 

گفتم ا اخه بچه ها گفتن تو سطله و چرا جمع شده 

گفت باید کمد بگیرین بذارین تو کمد 

گفنم خب من اومدم گفتم کمد خالی دارین گفتین ندارین . حالا وسیله رو یکی ببره گم بشه طوری نیست ولی نه اینکه مسیول کتابخونه ببره 

گفت نه اشتباه گفتن هست 

کفتم خب اینکه اونا اشتباه گفتن دقیقا کجاش باعث میشه که این حرکتو کنین واقعا اهانته این رفتار 

بنده خدا اون دختتر که بالا داره گریه میکنه ومن کاری ندارم رفتارش درسته یا غلطه ولی این کار هم اهانته 

گفت نه برو ببین تو قفسه ها هست یا نه فقط دمپایی یارو انداختیم تو سطل 

گفتم خب حالا یه کمد لطفا به من بدین من واقعا وسایلم پخش نبود 

گفت الان میام دمپاییتو در میارم برات از تو بازیافت 

اقا خلاصه اومد بالا و منم کمکش کردم گفتم دمپایی همه رو در بیارین نبینن بچه ها گناه دارن و بعدشم یه قفسه بود اون وسط گفتم میخواین اینم کمک هم بزاریم سرجاشو 

هم رفیق بودیم هم دعوا نشد هم عذر خواهی کرد هم من تشکر کردم هم وسایل برگشت سر جاش 

 

 

ولی اینکه حالا چطور من تونستم اینکارو انجام بدم دقیقا خودمم نمیدونم شانسیه . یا مهارت های ارتباطیم بالا بوده یا توی یک سال کار تجهیزات پزشکی بالا رفته .

هرچی بود هر روز متعجب میشدم ازینکه چطور فقط من با خانم بشیری خوبم 

 

 

چیزی که عایدم میشه فقط اینه که رشد دیدنی نیست .

وقتی تو محیط کاری قرار میگیری و بلد نیستی چیکار کنی چی بگی کی بگی و هر روز درگیر این مسایلی شاید خودت نفهمی کی و کجا چه صولی رو یاد گرفتی . اما کاملا رفتارت با بقیه متفاوت میشه .

این ارمغان دل به تجربه های جدید زدنه . 

 

یکسل کار کردن تجهیزات پزشکی برای من شاید هیچ درامد و هیچ رزومه ی معتبری نداشت 

اما  رشد اجتماعی و روابط از بهترین داشته های اون دورانمه .

اینقدر برای کار کردن دنبال سود های مادی نباشین مهارت ارتباطی و روابط  و اطلاعات عمومی میتونه خودش کلی داشته باشه .

 

 

حالا درست گفتم یا نه ؟ روابط من پخته و اجتماعی هست ؟؟؟؟یا واقعا اعتماد به نفس کاذب دارم ؟

 

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نقاش سرگردان در خیابان های سنگی! خبرنامه تخصصی سئو حرفه ای سوالات هنر در خانه 2 رشته مدیریت خانواده آموزشگاه علمی نامی یزد حسینیه علی ابن موسی الرضا(ع) مشهدالکوبه راه مقدس؛ اندیشه های مقدس آلیس در سرزمین دروغ Diego مد دختر ویکی چجور